متنهای غمگین و دلشکسته با عکس نوشته
شاید بهم باز رسیم
روزی که من به سان دریایی خشکیدم
و تو چون قایقی فرسوده
بر خاک ماندی …
ردپای آدمهای رفته از زندگیتان را قاب کنید !
شاید وقتی خواستید دوباره عاشق شوید
تلنگر خوبی باشد برای دلِ بی حواستان
ترجیح میدم هوای رابطه ام
با بعضی آدم ها همیشه
ابری و بارانی بماند
آفتاب که میزند
سر درگم میشوم
از رنگین کمان این آدم ها
وقتی نمی دانم خودم را
با کدام رنگشان هماهنگ کنم …
من چمدانت را گرفته بودم
موج ها را گرفته بودم
هفت و ده دقیقه غروب را گرفته بودم
تو اما
از درون راه افتادی
نگذار !
زخمهایت
تو را به کسی تبدیل کند
که نیستی …!
دلشکسته که باشی
ساده ترین حرف ها، اشکت را در می آورند
دلشکستگی پیچیده نیست!!
یک دل, یک آسمان, یک بغض آرزو های ترک خورده …
به همین سادگی!!
دل شکستگی هایم را زیر دوش حمام میبرم
بغض هایم را زیر شرشر آب داغ میترکانم
تا همه فکر کنند
قرمزی چشمانم از دم کردن حمام است … !!
دل شکستگی درد دارد معنا ندارد …
دلم سوخت
وقتی نگات سرد شد
دلم سوخت
حرفات همه درد شد
دلم سوخت
وقتی غریبه شدی
و اون دست مردونه نامرد شد
هیچ وقت
با دل آدمهای مهربون بازی نکنید
چون نمیتونن انتقام بگیرن
نه دلشون میاد، نه راهشو بلدن …
کاش دو قلب داشتم
دو قلبی عاشق تو می شدم
یکی برای آن که بزنی بشکنی، بروی …
یکی را ببری که دلت نگیرد
دل تنگ نشوی …
رفتن ها گاه چقدر خوب اند
انگار سبک می شوی از خودت …
مثل وقتی که رفتم از دلت
مثل روزی که ندیدی مرا
مثل آوازی که خواندی، آن شب
مثل من که خندیدم و نمی دانم ، چرا؟
مثل تو که رفتی از یادم
مثل من که یادت افتادم.
رفتن ها … گاه چقدر خوب اند
مثل من که باز هم دروغ گفتم….!
امروز نبودی
اما خیلی چیزها بود
من بودم
باران بود
چتر بود
بغض بود
همراه همیشگی ام بود
جای خالی ات را می گویم
عکس نوشته دار غمگین و دل شکسته
مواقعی هم هست
که آدم چمدانش را برای رفتن نمی بندد
بلکه می خواهد طرف مقابلش را بترساند !
زن ها
همه زن ها برای یک بار هم در زندگانی شان که شده
چمدان های شان را بسته اند !
آدم این کار را می کند که، نگهش دارند …
مارگریت دوراس
ناگهان
روزی می آید
که سنگینی رد پایم را در درونت حس می کنی
ردپاهایی که دور می شوند !
و این سنگینی از هرچیزی طاقت فرساتر خواهد بود
من تو را به خودم قول داده ام
بگو که می آیی …
خـــــرابم نکن
لاف می زنم فراموشت کرده ام …
اما هنوز
تکه ای از عشقت را نگه داشته ام
قلبم که درد می گیرد
زیر زبانم می گذارمش …!
تو را که نه
ولی یک نفر را که میگفت
تار مویم را با دنیا عوض نمیکند
گم کردم …
شبیه کودکی هایم
بهانه گیر شدم
تــو را میان تمام دنیای اطرافم
کم دارم !
دیگر این اسباب بازی ها هم ؛
سرگرمم نمی کنند انگار !
چه فرقی دارد
جاده ها در راه رفتن باشند
یا برگشتن ….
بعد از تو
من
بی مقصد ترین مسافر جهانم …
میگن آدم دوبار می میره ؛
یه بار وقتی که روح از بدنش جدا میشه
و یه بار
وقتی کسی که دوسش داره
برای آخرین بار اسمشو صدا می زنه
نه این که حرفی نباشد، هست …
خیلی هم هست
اما دلشکسته ها می دانند
غم به استخوان که برسد
می شود “سکوت”
به نکات زیر توجه کنید